اندر حکایت خون دل هایی که از دست شیخنا و شهرش می خوریم...
از همه دل می برد سایه ی "آدینه" ات
در دل ما می برد دشمنی و کینه ات
روح "مجرد" اگر آینه ات می شود
تیغ قلم سنگ من دشمن آیینه ات
نام ولی را چکار با تو بیاید کنار
نام علی را مَزار! بر سر گنجینه ات
می رسد آخر به سر عمر تو و پُست تو
بعد فراقت ولی کینه ی دیرینه ات
در دل ما جاودان می شود و بعد آن
لعن من و شهر من بر تو و پیشینه ات ...