سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی پیام‌رسان پارسی بلاگ پست الکترونیک درباره اوقات شرعی

92/1/12
11:39 ص

کی می رسد به شاخه ی ما دست چیدنت

ای مرگ ای که می بریم با رسیدنت


سیرم اگرچه از عطش زندگی ولی

مشتاق سر رسیدن وقت چشیدنت


با یک سرنگ خالی و یا یک تفنگ پر

یک روز میرسد که بیایم به دیدنت


کنجی نشسته ام که بیایی به باغ ما

تاکی رسد به شاخه ی ما دست چیدنت


91/11/20
11:44 ص

اندر حکایت خون دل هایی که از دست شیخنا و شهرش می خوریم...
از همه دل می برد سایه ی "آدینه" ات
در دل ما می برد دشمنی و کینه ات
 
روح "مجرد" اگر آینه ات می شود
تیغ قلم سنگ من دشمن آیینه ات
 
نام ولی را چکار با تو بیاید کنار
نام علی را مَزار! بر سر گنجینه ات
 
می رسد آخر به سر عمر تو و پُست تو
بعد فراقت ولی کینه ی دیرینه ات
 
در دل ما جاودان می شود و بعد آن
لعن من و شهر من بر تو و پیشینه ات ...

91/10/4
4:46 ع

بیستمین سال می گذشت از عمر؛ بیستمین سال مثل رعد گذشت...

چارِ دِی یکهزار و سیصد و عشق

روز سختیست ابتدای خودم

بیستمین سال می گذشت از عمر

می سرودم ز ناکجای خودم

مانده بودم چگونه بنویسم

شرح حالی ز ماجرای خودم

تا قضاوت کنم چگونه گذشت،

می نشینم کمی به جای خودم

عاشق هر کسی که شدم

متأثر شدم برای خودم

جای هر کس درون قلب من است

مانده ام با برو بیای خودم

از تمام جهان فقط سه نفر

من و دلتنگی و خدای خودم

گوش شیطان کر و اجاقش کور

مثل لالی در انزوای خودم

سهم من از تمام دنیا شد

شعری از سینه ام برای خود

عمر من هم تَمُرُّ مَرَّ سحاب

شده نزدیک انتهای خودم

خسته از زندگی پاییزم

روز سختیست ابتدای خودم


91/7/27
9:19 ع

مداح میخواند.

و من تو راجست وجومیکردم.

گاه درنقش ونگار های سقف و گاه در گل های قالی!

عجب حکایت تلخیست قصه ی من و تو.

شیطان اینجا هم من و تو را از هم دور میکند.

دیگربااین حرف هانمیشود.

باید امروز بیایی که دلم را نبرند.

عزیزٌ علىَّ که نیایی


91/7/10
10:53 ع

فصلی را به انتظار نشستم نیامدی؛

خدا کند روغن کرچک افاقه کند!

ای شعر کثیف!

پاییز را بیا!

 

* یبوست ذهن تعبیری است از استاد زمانی در مورد خشکیدن قریحه ی شاعر.


91/7/9
11:49 ع

نمی دانم چرا

دیگر نوشته های غمم،

از  درخت زرد ذهنم، نمیبارند!.

تابستان که فصل من نبود!

شاید برایم،

پاییز، بهاری باشد!


91/6/13
2:11 ع

سلام غزلی تقدیم به صاحبم به امید قبولی؛ تورو خدا فقط نخونید، اشکالاتش رو هم بگید.

زدوری تو من زار می روم از هوش

زشوق لحظه ی دیدار می روم از هوش

همیشه زیر لبم از شما غزل خوانم

درون کوچه و بازار می روم از هوش

بیا که دار و ندارم تویی در این دنیا

که پای چوبه ی این دار می روم از هوش

اگر نبینمت ای «آفتاب پنهانی»

ز گریه های شب تار می روم از هوش

میان روضه ی مادر، میان روضه ی در

میان روضه ی دیوار، می روم از هوش

مرا به دیدن حور و خدا نیازی نیست

فقط ز فکر تو هر بار می روم از هوش

چنان خلیل مرا سوختی و مثل کلیم

درون لحظه ی دیدار می...


91/4/15
11:18 ع

کی می‏رسد به صبح دلم با پگاه تو؟

تا کی نگاه را بنشانم به راه تو!؟

کی می‏شود ز بودن تو پشت کعبه گرم

کی می‏شود که کعبه شود تکیه‏گاه تو

اردیبهشت‏های بهاری ما همه

«اردی‏جهنم اند» بدون نگاه تو

من هم اسیر خال کنار لب توام

«لایمکن الفرار» ز خال سیاه تو

یک ‏دم بیا اتاق مرا غرق نور کن

این خوب نیست خیمه شود سر‏پناه تو

کی می‏شود که شعر بگویم که آمدی؟

کی می‏رسد به صبح دلم با پگاه تو؟


  

91/2/3
7:28 ع

باسلام 

امروز

قم

مرکز فقهی ائمه ی اطهار

کنگره ی شعر فاطمی

غوغایی در حد بضعة المصطفی

فایل صوتی شعر خوانی استاد ولی الله کلامی، حاج محمود کریمی و سید حمید رضا برقعی موجود هستش

اگه کسی خواست میتونم براش ایمیل کنم


91/1/21
11:21 ع

به شوق دیدن رویت به بستر می روم امشب

دلم از تو سرود از تو به جای شعر غم امشب

به سمت تو دلم مایل به پیش تو دلم سائل

به سویت می دوم رویا به دورت هر قدم امشب

قرارم با تو ای رویا هنوزم هست پا بر جا؛

کنار درب ساعت در خیابان ارم امشب؟

پریده مرغ خواب از سر و هم نام تو از یادم

به شوق دیدن رویت به بستر می روم امشب


غزل ، عشق ،
  

ترجمه از وردپرس به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ