92/1/12
11:39 ص
کی می رسد به شاخه ی ما دست چیدنت
ای مرگ ای که می بریم با رسیدنت
سیرم اگرچه از عطش زندگی ولی
مشتاق سر رسیدن وقت چشیدنت
با یک سرنگ خالی و یا یک تفنگ پر
یک روز میرسد که بیایم به دیدنت
کنجی نشسته ام که بیایی به باغ ما
تاکی رسد به شاخه ی ما دست چیدنت
91/11/20
11:44 ص
91/10/4
4:46 ع
بیستمین سال می گذشت از عمر؛ بیستمین سال مثل رعد گذشت...
چارِ دِی یکهزار و سیصد و عشق
روز سختیست ابتدای خودم
بیستمین سال می گذشت از عمر
می سرودم ز ناکجای خودم
مانده بودم چگونه بنویسم
شرح حالی ز ماجرای خودم
تا قضاوت کنم چگونه گذشت،
می نشینم کمی به جای خودم
عاشق هر کسی که شدم
متأثر شدم برای خودم
جای هر کس درون قلب من است
مانده ام با برو بیای خودم
از تمام جهان فقط سه نفر
من و دلتنگی و خدای خودم
گوش شیطان کر و اجاقش کور
مثل لالی در انزوای خودم
سهم من از تمام دنیا شد
شعری از سینه ام برای خود
عمر من هم تَمُرُّ مَرَّ سحاب
شده نزدیک انتهای خودم
خسته از زندگی پاییزم
روز سختیست ابتدای خودم
91/6/13
2:11 ع
سلام غزلی تقدیم به صاحبم به امید قبولی؛ تورو خدا فقط نخونید، اشکالاتش رو هم بگید.
زدوری تو من زار می روم از هوش
زشوق لحظه ی دیدار می روم از هوش
همیشه زیر لبم از شما غزل خوانم
درون کوچه و بازار می روم از هوش
بیا که دار و ندارم تویی در این دنیا
که پای چوبه ی این دار می روم از هوش
اگر نبینمت ای «آفتاب پنهانی»
ز گریه های شب تار می روم از هوش
میان روضه ی مادر، میان روضه ی در
میان روضه ی دیوار، می روم از هوش
مرا به دیدن حور و خدا نیازی نیست
فقط ز فکر تو هر بار می روم از هوش
چنان خلیل مرا سوختی و مثل کلیم
درون لحظه ی دیدار می...
91/1/21
11:21 ع
به شوق دیدن رویت به بستر می روم امشب
دلم از تو سرود از تو به جای شعر غم امشب
به سمت تو دلم مایل به پیش تو دلم سائل
به سویت می دوم رویا به دورت هر قدم امشب
قرارم با تو ای رویا هنوزم هست پا بر جا؛
کنار درب ساعت در خیابان ارم امشب؟
پریده مرغ خواب از سر و هم نام تو از یادم
به شوق دیدن رویت به بستر می روم امشب